ز : دوشنبه راه بیفتیم؟...92.6.3
عاطفه : نه فردا راه بیفتیم...
ز : بابا دوشنبه حرکت کنیم تا سه شنبه برسیم دیگه...
عاطفه : إ نکنه نرسیم......سرده برف نیاد تو جاده گیر کنیم؟
ز : من که شنیدم دیروز سیل اومده و طوفان بوده. حالا تو میخوای 2 جفت جوراب و دو تا شلوارتو بپوش ، کار از محکم کاری عیب نمیکنه.....
عاطفه : زینب دلم شور افتاد دیر برسیم آماده شو بعد از اذان صبح فردا حرکت کنیم....
ز : باور کن الان میام دنبالت اینطوری نمیشه....
عاطفه : بیا تا تو برسی منم دو تا جورابمو و دوتا شلوارمو بپوشم....
ز : بدو پس.......به شیدا بگو سی یو شرتشو برداره هاااا، عین اونسری که تو سرما یخ زدو یادش رفته بود یادش نره.....
عاطفه : اون که الان داره تو مشهد حال میکنه، راستی گفت بهت بگم بری.....ببینی نمره آز-مدار منطقیش تایید شده یا نه.....
ز : با امام رضا حال میکنه؟؟ من که چیزمیزشو نمیدونم......
عاطفه : مال ما تایید شده نمره ش؟
ز :سر نزدم.فردا عصر میرم میبینم.
عاطفه : چرا فردا عصر ؟ فردا که تو راهیم...
ز :الان که همه خوابن، فردا صب تا عصر میخوام ساکمو ببندمو سوغاتی ها رو آماده کنم.....زیرشلوار یادت نره....
عاطفه : نه اونو که زیر اون دو تا شلوار میپوشم نگران نباش....
ز : یه مقدار لباس اضافه بردار میگن دریاچه شو افتتاح کردن....
عاطفه : إ .....برمیدارم بریم شنا.....
ز :من با لباس میام اونطوری خجالت میکشم....
عاطفه :منم با لباس میام اونطوری با وجود تو امنیت ندارم....
ز :خب پس لااقل به نرگس و شیدا و بقیه نگو بذار اونا با .....بیان....
عاطفه : آخه نمیشه همه میخوان از من کمک بخوان و بپرن بغلم میگم که هم من هم اونا راحت باشیم تو هم برو استغفار کن خاتون تا با اون چوب تو عکس نیومدم سراغت ازت استغفار نگرفتم.....
ز : با مانتو هم برید تو آب واسه من فرقی نداره.....شما نمیرید مشهد؟
عاطفه : نه امام رضا نطلبیده....دلم هواشو کرده.....شما میرید؟
ز : نه....... مارم نطلبیده.....نرگسم میخواد بره.....
عاطفه : خوش به حالشون ما هم فک کنم دیگه چن روز دیگه شروع کنیم به راهی کردن.......
ز : آخی بیچاره ها تازه خونشونو چیده بودن....قسمتو میبینی؟!.....بگو لااقل بچه دار نشن....بچشون made in .....میشه....
عاطفه : کلیم واسه خونشون خرج کرده بودن که چن سال توش بشینن الان میخوان بدن دست مستاجر.....نه .....میگه الان بریم بهتره تا......بشیم بعد بریم راستم میگه....برگشتن ایشالا......میشم....
عاطفه : زینب من.....شوهر کنم بچه م made in ….. بشه....
ز : عب نداره ، ناراحت نباش زود میگذره....ایشالا به سلامتی....حالا بهشون خونه میدن؟
عاطفه : نه باید اجاره کنن...
ز : من شهرستانو دوس دارم....اما دوس دارم بچه ی آیندم......به دنیا بیاد.....با هم بریم.....
عاطفه : شهرستانی که به تهران نزدیک باشه مثله.....نه مثله.....که کلی راهه....
ز : منظورم شوهر شهرستانی بود....دوریش به کنار.....گرماشو بچسب......شهره دیگه نبود؟
عاطفه: نه...یعنی........
ز :خاک تو سرشون با این قانوناشون.....احمقا.....دیگه چاره چیه......ایشالا زود میگذره.....ناراحت نباش....
عاطفه : باشه عزیزم حالا تو حرص نخور من نگران توأم یه دفعه قاطی میکنی....
ز : آخه خرن دیگه.....که چی بشه مردمو آواره میکنن؟ خدا آوارشون کنه به حق علی.....
عاطفه : وای خیلی باحال داری حرص میخوری....منو تو شیدا که خودمون تو اتوبان .......آواره ایم....
ز : نه باو ما که کلاس نخواهیم داشت.....نگاه نکن من اونجا نزدیک بودم هی میومدم برمیگشتم...، از اینجا فقط واسه امتحانا میام......اونم باید بابام بیاره، میدونی که من زود خسته میشم....
عاطفه :ماشالا....دو برابره ما قد و وزن داری خجل شو خاتون.....خواهر بخواب که فردا مسافریم....
ز : باور کن زورم میاد.....اکی...کلی خنده بر لبهایمان آمد......شبت خوش عاطی جاااااان....
عاطفه : منم از خنده پتومو گاز میزدم.....بیا تو راه خوش میگذره، شب تو هم بخیر خواهرم صبح آماده میشم بیا دنبالم....01:02..
نظرات شما عزیزان: